
بسمه تعالی
ما زنگ اول کلاس مان را با امتحان نوبت اول انشا گذراندیم و بعد من که انشایم در برگه ی چک نویس نوشته بودم آنرا در برگه ی امتحانی نوشته وآن را به خانم فرهنگ و هنر دادم وسپس به حیاط مدرسه رفتم دیدم که هوا ابری است واحتمال بارش باران را دارد من در این هوای ابری داشتم قدم می زدم که ناگهان گرد و غبار آمد و بعدش باران نم نم بارید تواین هوای سرد قدم زدن می چسبید وبعد زنگ تفریح را زدند وما در هوای بارانی خوشحالی می کردیم که زنگ کلاس را زدند می خواستیم به کلاس هایمان برویم که گفتند کلاس هفتم به نماز خانه بروند و هشتمی ها سر کلاس هایشان بروند ما به نماز خانه رفتیم نماز خانه نسبتا" شلوغ بود همه ی کلاس هفتمی ها سرو صدا راه می انداختند ..... بعد با کمی تحمل دو همکار از طرف اداره به نماز خانه مان آمدند ودر باره ی مصرف آب صحبت می کردند که کشور ما کمبودی آب مواجه است و ما باید در این مواقع صرفه جویی کنیم....... بعد تمام حرف های بچه ها و همکاران اداره شنیدیم وخلاصه از هزارویک جور دیگر مصرف آب را گفتند وبعدکه دقایق آخر زنگ دوم بود به سه نفر از بچه ها که به سؤال هایشان جواب دادند هدیه ای را به آن ها تقدیم کردند وبعد بچه ها با غلغله ای از نماز خانه بیرون آمدندو کفش هایشان را پا کردند وهفتمی ها به کلاس رفتند وبعد نوبت هشتمی ها بود که به نماز خانه بروند ودوباره به هشتمی ها صحبت هایی درباره ی مصرف آب بگویند......... این داستان که خودم نوشته ام واقعیت است. این داستان امروز برایم در مدرسه پیش آمده است ...... این حرف من راست است تصور نکنید که من دروغ نوشته ام همه چیزش راست است ........
نظرات شما عزیزان:

